مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

بهمن ماه 93

1393/11/2 11:34
نویسنده : مامان رویا
522 بازدید
اشتراک گذاری

اندر احوالات بهمن ماه شازده کوچولو 

سلام بر شازده جونممممممممممممم و همه دوستان و بازدید کنندگان عزیز:

داریم کم کم به پایان سال نزدیک می شیم ماهم مثل همیشه توی پایان سال انگار اخر دنیاست 

همه کارا رو توی این دوماه باید یه جورایی سرهم بندی بشن تا با دلهره و اضطراب به استقبال 

سال جدید برسیم 

امروز چهارشنبه شازده رو نبردم مهد البته خودم هم حال وروزم بهتر از شازده نیست اصلا حال کار

کردن ندارم اما مجبورم برم  .

پنجشنبه کلاس نقاشی می ریم و مبین رو می ارم خونه از اونجا می رم کلاس پاور دارم تا

ساعت7شب...

الان که دارم وبش رو می نویسم اومده نشسته بغلم چنان خودشو لوس می کنه که نگو ووووو

یه بوس می ده یه بوس می گیره بوس از لب رو قبول دارننننننننندددددددبوستعجبمحبت

حدود سه هفته ای میشه که سرمون اونقدر شلوغه که نگو و نپرس وقت سر خاروندن نداریم

مریضی شازده و دوا و درمونو ودکتر و شروع شدن کلاسهای من و خرید و مدرسه و جشنها و 

مسابقات و ...

صبح که می ریم مدرسه و مهد و عصر روزهای زوج بعلاوه پنجشنبه شازده کلاس دارند و منهم 

روزهای فرد یعنی تمام روزها صبح و عصر من بیرونم خیلی خسته و کلافه ام ....

دو هفته ای به همین منوال گذشت و هفته سوم حالا کلاسهای هر دویمان افتاده روز های زوج

شازده خان با بابایی تشریف می برن کلاس ژیمناستیک منهم می رم کلاس کامپیوتر وروزهای

پنجشنبه هم کلاس نقاشی شازده رو بخاطر امتحانات من مرخصی گرفتیم 

اون موقع ها هم که من زود به کلاس می رسیدم فرصت رو غنیمت شمرده یه سری به بازارای

اطراف کلاس می زدم کمی برای شازده خرید می کردم .

اینهم از خریدای چند روزه که قبل و بعد کلاسم از اطراف کلاس می خریدم :

این البوم عکس رو مخصوص عکسهای مهدش گرفتم

وچند ست لباس زیر .

ضمنا منهم دوتا از امتحاناتم رو بخوبی و خوشی سر کردم مونده دوتا ی دیگه که انشاالله 

پنجشنبه 30ام بهمن می دم و خلاص .

راستی موقعی که می رم امتحان مبینی خیلی خوشحال میشه اخه می دونین این چند روزه

چون من یا باپروژ ه مشغول بودم یا با پاور و اکسس مشغول بودم نمی تونستم کامپیوتر رو در 

اختیار شازده قرار بدم بخاطر همین تا می گفتم می خوام برم می گفتم مامانو دعا کن 

تا امتحاناتشو خوب بده و با نمره خوب قبول بشه سریعا می گفت خدا ای خدا کاری بکن 

مامان امتحانشو خوب بده بعد می گفت مامان من دعا کردم خدا دعای منو نمی شنوه 

خودت دعا کن اخه من بلند شدم ایشون مشغول کامپیوتر بازی شده دیگه حواسش به هیچی

نیس...یعنی ولمون کن فقط برو و کامپیوترتو در اختیار من بذار چی می گی ........

روز چهارشنبه از مهد بلیط تبلیغات یک پارک سرپوشیده به نام پارک لاله رو داده بودند چنان با 

شورو شوق اومده که نگو و نپرس قول داده بودم پنجشنبه بعداز امتحان بریم رفتیم اما اصلا 

خوشش نیومد و یکی از بچه های کلاس بالاتر از اینها بنام الینا هم با خانواده اش اومده بودند

ایهم چندتا عکسی که به زور تونستم بگیرم:

روز شنبه هم من مسابقه داشتم شازده به مهد نرفت که من می خوام باهات بیام 

مسابقه کشید تا ساعت 12:30 البته تیممون دوم شد وبرگشتیم 

اخه شازده نمی دونم چی شده بعضی وقتا خودش به موقع تکلیفشو می اره می نویسه و

تمرینات ژیمناستیکشو ونقاشی هاشو انجام می ده بخاطر این کارش قول داده بودم 

براش یه جایزه می گیرم وتوی بازار عروسک سونیک رودیدم اما رنگش قرمز بود نخریده بودم

ازش بپرسم بعد بخرم که حدسم درس بود می گفت سونیک ابیه نه قرمز اون دوست سونیکه

بعداز مسابقه باهم رفتیم مشروطه همه جارو گشتیم سونیک رو پیدا نکردیم بجای اون 

پونی گرفتیم از مرکز خرید تا شب فقط با پونی صحبت وبازی می کرد که قابل وصف

نیست اینهم پونی که خریدیم:

روز چهارشنبه توی مهد جشن دهه فجر داشتند 

روز یکشنبه هم عکس با لباس محلی دارند بعلت........نبردم 

روز دوشنبه بعلت الودگی هوا تعطیل ....

این هفته فقط روز سه شنبه رفتیم عصر مبین خوابش برده بود که لیلا اومد نشست تا

مبینی بیدارشدند کمی بازی کردند لیلا می خواست بره مبین افتاده پشت در که نمی ذارم

بری نباید بری و....حالا لیلا رفته مبین دس وردار نیست که می خوام برم خونه لیلا....

فردا هم 22بهمن تعطیله......

بالانس و سه پایه روی راحتی موفقیت امیز

 

وای این ماه چقدر سرمون شلوغه در عرض این یکماه فقط یکبار تونستیم کلاس نقاشی بریم .

اونهم خود شازده دلش تنگ شده بود که بلااجبار رفتیم .........

 اما سالن رفتنش رو به هیچ عنوان تعطیل نکردیم توی ژیمناستیک خیلی پیشرفت کرده این یک 

ماه رو با بابایی رفته کلاس .....

راستی خیلی شیرین زبونی و چرب زبونی و...با خواهش و تمنا و...بلاخره کارخودشو می کنه 

خواسته هاشو به کرسی می نشونه ........

چنان  اصطلاحات قلمبه سلمبه بکار می بره می گم ای خدا اینا رو از کی و از کجا یادگرفته ...

یه هفته ای هم رفتیم جلفا البته با اتوبوس .

این اولین مسافرت شازده با اتوبوس بود برگشتنی همه جارو برف فرا گرفته بود اما رو زمین 

نمونده بود 

با خاله ها و نوه هاشون رفتیم بازار چند ساعت توی بازار گشتیم و خرید کردیم شازده با فاطمه جون

وزهرا جون خوب جور شده بودند نه خستگی نه گشنگی داشتیم برگشنی هم رفتیم خونه خاله

تا اخر شب باهم بازی می کردند بقدری سرخوش و سرگرم بودند که نگو و نپرس .....اونا خونه اشون

نرفته از شون قول می گرفت که زود برگردین اگر دیر می کردند مامان زودباشین بیا بریم زنگ

بزنیم دوستام بیان بامن بازی کنن اخه من چیکارکنم 

خیلی به مادربزرگ جون و خاله ها زحمت دادیم از همه شون ممنون یه عالمممممممممممهه

این ماه هم به خیر و خوشی و خیلی سنگین بلاخره هههههه گذشتتتتتتتتتتتشششششششش...

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

محمد
2 بهمن 93 13:52
سلام بروزم با مطلب "10 ماده غذایی مفید برای زنان" به منم سربزن.
با خانوادت در فروشگاه بانوان دیدن کن
22 بهمن 93 14:22
سلام مدیر کوچولو وبلاگ قشنگی داری ... از خدا می خوام که همیشه بلا رو از تو دور کنه ... من می خوام سه تا از بهترین فروشگاه های اینترنتی با کالاها و محصولات اصل (اوریجنال) رو که سه تاشون هم قابل اعتماد و مطمئن و هم جنس های شیک و بروزدنیا رو دارن ، برات معرفی کنم تا در اینترنت گول سایتهای کلاهبردار رو نخوری عزیزم. قشنگ دست مامان و بابا رو بگیر و بیا تو این فروشگاه ها یه چرخی بزن ... فروشگاه اول :سایت فروشگاهی ( وُمن شاپ ) محصولات و زیورآلات لوکس و شیک زنان ایرونی حتما با خانوادت یه سر بزن و از اسباب بازی هاش وجنس های دیگرش دیدن کن ... http://woman.dayanshop.com/ فروشگاه دوم : سایت فروشگاهی پکیج های آموزشی و درآمدی برای اعضای خانوادت در منزل هست http://woman.bitasell.ir/ فروشگاه سوم با قابلیت نظردهی : وبلاگ فروشگاهی نیازهای شخصی و خانوادگی http://pnbshop.blogfa.com/ باتشکر