اسفند ماه 93

سلام برشازده گلم و برتمامی دوستان و بازدید کنندگان گرامی:

یک ماه دیگر هم گذشت و رسیدم به اخرین ماه سال که همه در تکاپو هستند ...

واما از گذر ایام پسری ......

از اواخر بهمن دیگه مهد رو ترک کرده می گه من دیگه مهد نمی رم 

16اسفند ماه هم تست ژیمناستیکش هست امیدوارم نتیجه خوبی بگیره ...

ضمنا ناگفته نماند از زمانی که من می رم کلاس بابایی می بره ژیمناستیک ...البته چند بار که

برده دیده که بچه رو خانمها نمی بینن مربی کتکشون می زنه اما وقتی مربی ببینه باباشون

اونجا بالای سر بچه اش هست دیگه زدن بی زدن ...رفته شهریه تستش رو هم داده داره به

شاژده فشار می اره که زود باش بریم دیرمون می شه و تمرین کن و....

داشت برف می بارید شازده رفته نگاه کرده اومده حالا توصیف می کنه مامان بیا بیا چی شده؟

توصیف شازده از بارش برف:

به به چه برف زیبایی ... چه سرزمین یخبندانی ........مامان بیا ببین برفو 

***شوخی شازده با بابایی:

مبین :بابا

بابایی: بله

مبین :بابا نگاه چشات قرمز شده 

بابایی :سریع بدو دنبال اینه ...

مبین :بابا این یه شوخی بود خخخخخ

اقا این شازده ما خیلی خیلی عاشق کامپیوتر و تبلت و تی وی هست مخصوصا به نصب

و راه اندازی و ...راستی چقدر هم از از رباط نود 32می ترسه

حالا از کلاس برگشته و لیلا رو صدا کرده منهم تازه از راه رسیدم بابایی می گه مبین رو خیلی

باید تشویقش کنی حالا چی شده و چرا همه توی کلاس گریه کردن جز مبین خان اخه شازده جونم

همه حرکاتش رو عالی انجام داده و همه توی کلاس تشویقش کردن حالا داره اون حرکاتو برام

نشون می ده و لیلا هم چنان با دقت نگاش می کنه و ماهم همچنان شازده رو تشویقش می کنیم

امروز جمعه 15اسفند داریم شازده رو می بریم تست ژیمناستیک ...

درست سه ساعت طول کشید ساعت 9تا 12

توی راه می گه خیلی طول کشید من خیلی خسته شدم و مدال هم که ندادند

می گم حالا شما کار کردین ولی ما که بیکار نشستیم بیشتر از شما خسته شدیم

مدالها رو هم بعداز جمع بندی می گن الان که نمی دن 25اسفند اعلام نتیجه می کنند

می گم اخه ما بچه ایم نباید اینقدر طولش بدن ما زود خسته می شیم ...خخخخخخخ

حرف حساب جواب ندار ه راس می گه ....

=================================================

چند روز پیش از جلوی روزنامه فروشی رد می شدم روزنامه بچه ها رو دیدم و 

و یک جلد از نقاشی های باب اسفنجی رو براش خریدم خیلی براش جالب بود 

می گه مامان بازم ازاینا بخر من خیلی دوستش دارم 

=================================================

الان عصر روز جمعه شازده  کتاب باب اسفجی رو اورده بخون من بکشم سرتیتر کتاب رو خوندم

ورفتم اشپز خونه کتابش رو برداشته رفته پیش بابایی می گه بابا می دونی این باب اسفنجی

رو من ندیدم این باب شبالیه هست هی بابا می گه شوالیه مبین قبول نمی کنه می گه شبالیه

هست بابایی توضیح می ده اما مبین خان همچنان سر حرفش هست می گه تو دروغ می گی 

من راس می گم حالا اومده سی دی سونیک رو گذاشته که اونجاهایی که سونیک شوالیه

شده رو برای اثبات حرفش گذاشته  داره نشون می ده همه ببینن که شبالیه هس نه شوالیه.خخخ

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

شب موقع خواب از من می پرسه مامان من فردا کلاس که نمی رم می گم چرا امتحان داری 

می رین کلاس .مبین من نمی خوام برم .چرا ؟من می خوام بمونم خونه با موبایل فرزاد بازی کنم

از ظهر هی می ره جلوی فرزاد ادا در می اره شیرین زبونی می کنه و یواشکی می ره 

توی اتاق اخه فرزاد موبایلشو زده به شارژ می ره نگاه می کنه برمی گرده بلاخره تونسته 

حرفشو به فرزاد بگه فرزاد موبایلتو می دی بازی کنم  اون هم گفته موبایل من بازی نداره 

چون حجم رمش کمه نمی تونم بازی بزنم اومده می گه مامان رم چیه ؟گیگ چیه ؟حالا بیا

بگو رم چیه و گیگ چیه و ...

********************************************************************

حدود یک ماهی می شه شبکه پرشین تون قطع شده شازده هم خیلی شاکی و دوتا گیم

سونیک توی تبلتش هم لود نمی شه می نویسه پاز دانلود دیگه بالا نمی اد ومبین خان هم

هرروز دست به دعاس که خدا کاری بکن تا هم سونیکام وهم و پرشن تون بیاد

حالا امروز دستشو گرفته رو به اسمون خدا من با هواپیمای سرعتیم میام و تورو می کشم 

من خیلی دعات کردم به بابا هم گفتم دعا کرد اما نیومدن مامان توهم دعا کن بلکه بیان ومن و بابایی

هرچی می گیم مامانی اون دست خدا نیس دست ادمها و شرکتهاس .....

قبلا هم من گفته بودم اون گیم ها پولیه باید پول واریز کنیم تا برامون بازش کنند و رفته بودیم به 

نرم افزار چی ها و از اینترنت خودمون هم می زنیم نمی اد که نمی اد

حالا می گه بابا یی باید پول بفرستیم سوریه همون دمشق و روسیه برامون بازی ها رو بازش 

کنند .خخخخخخخخخخ

*******************************************************************

 صبح دوتایی رفتیم بازار گردی (ولیعصر) اقا ازموقع ورودمون یه مغازه سی دی فروشی 

دیده اونهم هم پونی هم سونیک هم سرمای خفته رو داره دیگه نق و نوقش شروع شد دیگه 

نفهمیدم از کجا شروع کنم و چیکارش کنم یه دورزدیم و چندتا لباس و...رو خواستم امتحانش

کنم که اصلا باهام همکاری نمی کرد می گه بیا از اینجا بریم می گم ما اومدیم برای خرید 

نه سی دی می گه زنگ بزن بابایی بیاد ...اگه بابا اینجا بود می خرید کاش بابا اینجا بود

اینجا بانکه بیا پول بگیر بریم بخریم حالا برگشتیم دوباره منو کشیده که بریم سی دی بخر 

اقا نگاه کردم دیدم سرمای خفته رو هزاران بار دیده پونی و سونیک هر کدوم 12.500تومنه 

یعنی 25تومن بده به دوتا سی دی که فیلم های تکراری ببینیم که من نیستم 

این دیگه دمق شده و حالا بیا و باقالی بار کن هرچی می گم دس وردار نیس که نیس 

گشنه اته بریم چیزی بخرم بخور بریم لباس امتحان کنیم من نه گشنمه نه تشنمه نه لباس می خوام...

پس بریم خونه ...نه من گشنمه من پیتزا می خوام اجاق هم غذای محلی و دوسه تا فست فود

بیشتر نداشت دوتا سفارش دادیم وکمی استراحت کردیم و راه افتادیم که یه مغازه اسمش 

پونی بود و چند تا عکس پونی چسبونده بود دوباره گیر داده که بریم از اون مغازه من لباس 

انتخاب کردم رفته عکساشو دیده و برگشته من فقط از اون مغازه پونی لباس انتخاب می کنم نه جای

دیگه شاکی برگشتیم خونه اومده داره به بابایی تعریف می کنه 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

عصری لیلا رو صدا می کنه لیلا بیا خونمون بازی کنیم اونهم می گه ما می ریم بیرون برگشتنی 

میام بازی کنیم  می گه مامان منظورش از بیرون کجاس ؟می گم بازار ...می گه اخه الان شبه

مگه الان بازار باز می شه مگه الان مغازه ها بسته نمی شن ؟می گم نه الان نزدیک عیده 

همه مغازه ها تا دیر وقت باز می مونن...که اینطور فهمیدم !!!!!خخخخخخخخخخخخخخ

======================================================