ابانماه 1394

سلام و صدسلام به دوستان و بازدید کنندگان گرامی:

امروز جمعه اول ابانماه مصادف با تاسوعای حسینی:

تاسوعا و عاشورای حسینی رو تسلیت عرض می نماید.

امروز شازده با بابایی رفتند کارگاه برگشتنی یه کاسه اش

نذری هم اوردند .شازده دررو زده رفتم باز کنم می گه مامانی

زندگی چقدر درد اوره؟

می گم چی شده ؟

می گه تخته رو ورداشتم تراشه اش رفت توی دستم خیلی درد

داشت قربونش برممممممممممممممممممممممممممم

اش رو گذاشتم روی میز اومده بو می کنه و داره نگاهش می کنه

می گه تو خیابون یکی داد ببین مامانی چقدر خوشگل تزیینش کردند

بوی خوبی هم داره .

یهویی می گه مامانی زندگی باهم بود چه ارزشبخشه خخخخخخخ

داره تی وی نگاه می کنه می گم صداش بلنده یکم کمش کن 

می گه عمرا کمش کنم چون من نمی شنوم

موقع مدرسه اول ما بیدار می شیم بعدا شازده بیدار می شه

وقتی تعطیل می شیم می خوایم کمی استراحت کنیم اقا

صبح زود 6/5بیدارباش می زنه

امروزهم بیدارشده کارتوناشو تماشا کرده حالا مارپله رو چیده

که بیاین بازی کنیم مگه با یکی دو دور راضی می شه ....

عصر روز یکشنبه 3ابانماه توی خونه دوتا تنها داشتیم کارامونو

انجام می دادیم مبین می گه مامانی گوش تونو بیارین می خوام

یه چیزی رو بگم می گم بگو به غیر من و شما کسی نیست می تونی

بلندتر هم بگی نه!می خوام تو گوش ات بگم 

می گم باشه بگو :مامانی من می خوام وقتی بزرگ شدم با الای 

ازدواج کنم

الای دختر خانم معلم اشون هست 

می گم مبین حالا چطور شد به این نتیجه رسیدی خوب دیگه ازش

خوشم می اد

از چی اش خوش ات می اد از خودش....خوشگل و...

می گم پس اونوقت گفتی به الای که دوستش داری ؟

نه نگفتم شما برو به خانم معلم بگو الای با من دوست بشه بزرگ

شدنی باهم ازدواج کنیم 

یعنی از حالا من برم خواستگاری ؟نه 

بگو حالا دوست بشه بزرگ شدیم ازدواج کنیم.

می گم مبین مگه شما هلیا و ایلین رو دوست نداشتین اونوقت

اونا چی می شن ؟

مامان اونا رو هم دوست دارم با اونا هم دوستم اما با الای 

می خوام ازدواج کنم

خلاصه اومدم با کامپیوتر کار می کردم دیدم کاغذ یادداشت بابایی

رو ورداشته داره نقاشی می کشه دوتا عکس دختر و پسر با یه عالمه

بالای اون یکی الای بنویسم می گم اینا کی اند این منم اینهم الای

با قلبهای عاشقی ...

اینهم از نقاشی که کشیده:

هم دورشون قلب بزرگ کشیده هم قلب بین دوتا کشیده شده

اینو کشیده کذاشته کنار دومی رو می کشه توی دومی بزرگ

شده رئیس جمهور شده و ازدواج کرده حالا بچه دار شدن اونهم یک

دختر که اسمشو گذاشتن قلب خوشحال پر نیرو

حالا حالا ها کارداریم

روز دوشنبه با عمو شهرام کلاس داشتند رفتیم تا خواستن

کلاس رو شروع کنند عمو برای بچه ها جا تعیین کردند 

همه باید سر جاشون وامی ایستادند اما می خواستند روشونو

بر گردونن مبین خان می رفت پیش هلیا دوباره عمو دستشو

می گرفت جای خودشون بر می گردوند تا نگاهشون کردیم

فرمودن می خوام حساسییت زدایی بکنم 

توی دلم گفتم مابنی بشر سراغ چیزی می ریم که ازش دور

باشیم این کار که بیشتر و حساس تر می کنه...

روز سه شنبه هم توی مدرسه مراسم عزاداری داشتن 

یه کیسه اورده که اینها نذریه ...

همش توی مراسم بودیم اصلا کلاس نرفتیم 

امروز 5ابانماه رفتیم واکسن پایان 6سالگی اش رو بردیم

زدیم تب و درد و...

عصری هم کلاس نقاشی داشتند که از امروز با مداد ابرنگ

کارخواهند کرد که متاسفانه من نیم ساعت دیر رسیده بودیم

البته من بجای 3/5 اشتباها 4 برده بودم نقاشی رو تموم نکرده

اومده بودند که خانم معلم گفتند برو تو خونه تمومش کن 

هفته بعد بیارش 

عصری اومدیم داره طوطی روی جعبه مداد ابرنگش رو کشیده

داره رنگش می کنه .

البته هم بازوش درد داره و هم تب داره خیلی اذیت می کنه

شب تا صبح بی تابی می کرد تا صبح نخوابیدیم.

صبح چهارشنبه دیدم اگر بره کلاس شاید اذیت بشه نذاشتیم بره.

از صبح بیدار شده و دراز کشیده داره کارتون می بینه ...

دست چپش تورم وابسه کرده کاملا واضح و اشکار.

نمی دونم تبش از واکسن بود یا سرما خورده بود

روز جمعه که از خواب بیدار شدند دادو بیداد که من گوشم

درد می کنه بردیم دکتر دارو و درمان گرفتیم و برگشتیم.

شنبه صبح هم امادگی نبردیم اما عصری رفتیم مهد قران

دیدیم تولد خدیجه یکی از همکلاسیهای شازده هست که

چندتا عکس که چندان خوب نیوفتاده می گذارم

خدیجه جان تولدت مبارک

سالن حمزه اختتامیه مسابقات فرهنگیان 94خرداد

افتتاحیه مسابقات بین المللی ورزشهای زورخانه ای 

مهرماه 94سالن پورشریفی

دوروزه عصری تا می گم برو کارای عقب مونده ات انجام بده

می ره یواشکی می گیره می خوابه.

تازه گیها تا صدای پا می شنوه میره قایم می شه منوپیدا کنید

کسی نمی تونه منو پیدا کنه یا لحافش رو ور می داره روش

می کشه چنان زمین می چسبه که نگو .مگه دیده می شه.

دوستانی که فرزند کوچک دارن میتونن ذکر ایام هفته 

رو با این شعر یادشون بدن...
.
.
.
.
شنبه شروع هفته    خدا یادم نرفته
خالق این جهانه    خدای آسمانه
ذکر لبم همینه    یارب العالمینه

        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

یکشنبه یادت باشه    خدابا بنده هاشه
بازم دلت رو شادکن    بخشندگی شو یادکن
بگوهمین رو والسلام    یاذالجلال والاکرام

      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بعداز روز یکشنبه    رسید روز دوشنبه
از ته دل میخونم    خدای مهربونم
توقلبای ما جاته    یا قاضی الحاجاته
        
         🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سه شنبه هم یه روزه    نذار دلت بسوزه
بازم خداخدا کن    نعمتاشو نگاه کن
بگو فقط تو همین    یا ارحم الراحمین
         
           🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

توی تموم روزا    مثل چهارشنبه ها
خدارو میشه یادکرد    شادی هارو زیاد کرد
ذکر خدا معلومه    یاحی ویاقیومه

            🌹🌹🌹🌹🌹🌹

هست ذکرپنج شنبه ها    شکوه ولطف خدا    
لااله الاالله    خدایی نیست جز خدا
ملک الحق المبین    لطفهای او را ببین

             🌹🌹🌹🌹🌹

جمعه ها باصلوات    تو میرسی به حاجات
دعا دعا دعاکن    خدارو توصداکن
خدا ظهور آقا    نزدیکتر بفرما

            آمین

⚽به جای یه توپ دارم قلقلیه این شعر و به بچه ها یاد بدید⚽⚽
 

یه دل دارم حیدریه⚽  

عاشقه مولا علیه   ⚽

من این دل ونداشتم ⚽

از تو بهشت برداشتم⚽

خدا بهم عیدی داد.   ⚽

عشق مولا علی داد.  ⚽

علی وجود و هستیه  ⚽

دشمن ظلمو پستیه.   ⚽

علی ندای بینواس⚽⚽

علی تجلی خداس ⚽⚽

علی قرآن ناطقه  ⚽⚽

جد امام صادقه     ⚽⚽

علی که شمشیر خداس ⚽

دست علی همراه ماس. ⚽

رو دلامون نوشته    ⚽⚽

مولا علیو عشقه⚽⚽⚽

     ☔☔☔☔☔☔☔☔☔

💜ﺷﻌﺮ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺮاى ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ💚


 کوچولو بچرخ می چرخم
دور علی می چرخم 💕

قبله ی من همینه 
امام اولینه💕

کوچولو بشین می شینم 
عشق علیه دینم 💕

دشمنی با دشمنات 
حک شده رویه سینم 💕

کوچولو پاشو پامی شم 
فدای مولا می شم💕

نوکر عاشقای 
حضرت زهرا می شم💕

کوچولو بایست می ایستم 
بدون که تنها نیستم 💕

دست علی یارمه 
خودش نگه دارمه💖💕

💗💗💗💗💗💗💗💗💗

براي كودكان خود از اين شعر براي تشويق به نماز استفاده كنيد.👇
اتل متل پروانه💕
نشسته روي شانه💕
صدا مياد چه نازه 💕
ميگه وقت نمازه💕
به اين صدا چي ميگن💕 
میگن اذان اقامه💕
شيطونه ناراحته   💕 
دنبال يه فرصته💕
ميگه آهاي مسلمون  💕
نماز رو بعدا بخون💕
   
🌺✏🌺✏🌺✏🌺

✏ ترجمه سوره حمد با شعر کودکانه:

 بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس براي خداست / خدايي که بي همتاست /
بخشنده و مهربان / خالق هر دو جهان /
ما او را مي پرستيم / از او ياري مي گيريم /
به ما عنايت نما / ما را هدايت فرما /
راهي که راه خوبهاست / نه بد راه گمراهان /
ما بنده ي او هستيم / وقتي تو غم اسيريم /
نشون بده راه راست / نه راه زشت شيطان

                    💝🌺💝🌺💝🌺💝
     🌺✏🌺✏🌺✏🌺

ترجمه سوره مسد بصورت شعر کودکان:

 بسم الله الرحمن الرحيم

تبت يدا ابي لهب / جهنميست ابي لهب /
دشمن پيغمبر ماست / بد جنس و پست و بي حياست /
لنگه ي او همسرشه / اون زني که بار مي کشه /
خار بيابون بار اوست / آزار خوبا کار اوست /
طنابي داره از مسد / سينه ي او پر از حسد.

                    🌺💝🌺💝🌺💝🌺
      🌺✏🌺✏🌺✏🌺

✏ سوره فیل:

کي بود کي بود ابرهه - چيکار مي کرد تو مکه -
اون آدم خيلي بد - سوي مکه حمله کرد - 
يک لشگر فيل داشت - يک سپاه عظيم داشت - 
مي رفت به سوي مکه - تا که بکوبه کعبه - 
چي شد چي شد يکباره - بارون سنگ مي باره - 
يه عالمه ابابيل - اومد رو لشگر فيل - 
تو پاهاشون سنگ داره - با دشمنا مي جنگه - 
چي شد چي شد نتيجه - دشمنا نابود شدن - 
خاکستر و دود شدن - سوره ي فيل نازل شد - 
قصه ي ما کامل شد. 

                    🌺💝🌺💝🌺💝🌺?
      🌺✏🌺✏🌺✏🌺

✏ سوره کوثر:

بسم الله الرحمن الرحيم؛ 

يک روزي روزگاري / آدم هاي خيلي بد 
رسول را اذيت کردن / گفتن که اي محمد 
بي پسر و بي ياور / تويي تنها و ابتر  
خدا جوابشون داد / اين آيه را نشان داد 
هر کس که گفته ابتر / خودش شده بي ياور 
 ما به تو هديه داديم / زهرا رو بخشيده ايم 
جايزه ي تو باشه / زهرا که بهترينه
                    
                    🌺💝🌺💝🌺💝🌺
      🌺✏🌺✏🌺✏🌺

✏سوره عصر: 

بسم الله الرحمن الرحيم؛ 

به عصر قسم خورد خدا / تو اين سوره ، بچه ها 
مي کنه آدم زيان / اگه نباشه ايمان / 
کارهاي خوب که باشه / خدا هم راضي مي شه  
توکل کن بر خدا / صبور باشيد تو کارها  
هميشه و هر کجا / باشيد يه ياد خدا

                  🌺💝🌺💝🌺💝🌺
     🌺✏🌺✏🌺✏🌺

✏ سوره ناس: 

بسم الله الرحمن الرحيم؛ 

بگو که اي خدايا / پناه من تو هستي 
تويي که راه خود را / به روي من نبستي 
 پروردگار انسان / اي خداي مهربان 
 پناه مي آرم به تو / از حمله هاي شيطان

                     🌺💝🌺💝🌺💝🌺
            💝✏💝✏ 

داریم می ریم برا شازده کاپشن بخریم که توی راه گرفت

تخت خوابید مجبور شدیم یکیمون بشینیم پیش شازده

یکیمون بریم انتخاب کنیم و برگردیم شازده رو بیدارش 

کنیم و ببریم برا پرو که من رفتم انتخاب کردم و برگشتم

شازده رو بیدارش کردیم رفت انتخاب و پرو کرد دیگه از

تنش درنیاورد که من سردمه .....

تازه تا چشمش رو باز کردش مسیر رو دید اقا اصرار که 

من توی اونور توی فلان مغازه سی دی سونیک هست 

مامان برام نخریده بود بریم اونو بخریم خلاصه رفته یه

سی دی خرید دیگه وای نمی ایستاد که کفش هم بخریم

یا منهم خرید بکنم زود باشین که بریم خونه اخه من دل تو

دلم نیست خیلی خوشحالم ....

فردا عصر که بایست می رفتیم کلاس عمو شهرام 

می گه مامانی عمو ببینه می گه وای مبین چه کاپشنیییی

می گم اره حتما .

اما متاسفانه چون دیر رسیدیم داشتند نرمش می کردند 

متوجه نشدند 

جلسه بعد من اشاره دادم عمو گفتند شازده رو خوشحالش 

کردند اینهم شازده با کاپشنش:

 تا حالا اصلا به چیزی توجه نمی کردن ولی نمی دونم
 چطور شده که خیلی جالب بود براش

هرچی می خریدیم بی تفاوت بود 

روز پنجشنبه 21ابانماه باهم دیگه رفته بودیم مثلا خرید از

خونه که پامونو بیرون می ذاریم اقا شروع می کنه که من 

خسته ام نمی تونم راه برم برگردیم خونه ...

تا من می خوام یه چیزی انتخاب کنم لباسها و کفشهای براق

و روشن وبلند برام انتخاب می کنه برا خودش هم کفش و لباس

رنگ روشن و دخترانه .

کمی خرید کردیم برگشتیم تا شب هم کلی بازی و تفریح  و 

کتاب و ...کار کردیم .

سوره ناس رو از اول توی مهد اموزش داده بودند بلد بود اما 

خانم علیزاده با صوت از سی دی که پخشش کردند خیلی

علاقه مند ه که با صوت بخونه و شعر اسمون قلبم رو مامان

گل پارسا از طریق تلگرام برامون فرستاده دستشون درد نکنه

تا می گم اسمون  قلبم رو بخون بدو می ره تبلت رو می اره

می ذاره دس می زنه می خونه خیلی خوشحال و شاد می شه

شب چند جلد کتاب قصه اورده بودم بخونم شازده خوابش گرفت

نتونستم بخونم صبح بیدارشده کتاب پیتربان رو دیده می گه مامان

خانم معلم هم از این کتاب داره می گه بخون می گم بذار

صبحانه مونو بخوریم بعد نه الان باید بخونی تا من بیدار بشم

نشسته و برای خودش موبمو ورق به ورق بادقت تمام نگاهش

می کنه اومده به من می گه فلان چیز کجا باید توی فیلم

اونطوری بود اینجا جور دیگه اس .

تادید من می رم سرکار دیگه می گه مامانی خواهش می کنم

زود باش بیا از نخود تا پیاز این کتاب رو برام بخونش خخخخخخخ

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

یعنی چه می گه پاتریک می گفت یعنی همه چیزش رو بخون...

شبها که می دونه صبح امادگی نمی ره زود زود از 

خواب بیدار می شه اما روزهای امادگی من باید بیدارش کنم

توی کلاس مهد قران  تمام حروف رو هر جوری که مربی نشون

دادند شازده ما جوابشونو دادند اقای مربی تشویقش کردند 

خیلی خوشحال شدند ما هم بایست سر کیسه رو شل کنیم

هرتشویقی یه جایزه دنبال خودش داره

تازه گیها یکمی در رفتن کاهل شده کمی دیرتر بریم که بچه ها

نرمش رو تموم کنن بعدش بریم چرا که تا حالا همیشه جلوی گروه

می رفت تا وانیا اومد عمو مبین رو نفر دوم می ذاره بخاطر همین

دوس نداره بیاد با وجود اینکه خیلی براش توضیح می دم اما قانع

بشو نیست که نیست

روز  دوشنبه 25ابان ماه توی امادگی ازشون  تست هوش می گیرند 

سه شنبه هم جلسه اولیا هستش

توی کلاسشون شازده جزو سه نفر اول شدند معاون و مدیر و معلمشون

بهش گفته بودند خیلی خوشحال بودند یه جایزه هم اینجا قولشو

گرفتن....اففففففففففففففرررررررررررررررررریییییییییین  به شششازده

گگگگگگگگگگگگگگگگگگگللللللممممممممم

مبببببببببببببببببببببببباااااااااااااااااااااااااااررررررررررررکککککککککک!!!!!

توی نقاشی هم کارش خوبه و مربی هم ازشون راضی هستن

خلاصه این ماه هم بخیر و خوشی وخبر های خوب به پایان رسید.