مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

اذر ماه 94 مبین خان

1394/9/1 20:56
نویسنده : مامان رویا
456 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر شازده گلم و دوستان و بازدید کنندگان عزیزمحبت

اذر ماه هم به تندی برق و باد از راه رسید

واي كارهاي خودم از یکطرف کارهای شازده رو نگو و نپرس

تکالیفش از یه یکطرف این کارهای دستی هم قوز بالا قوز 

شده چند ساعت دنبال وسایلشیم جمع کن و درستش کن

تا اقا ببره امتیاز بیاره اخه همه امادگیها کاراشونو توی کلاس انجام می دن

تمام می شه می ره حتی کتاب هم خونه نمی ارن چه برسد به

کاردستی و...

اینهم  چند نمونه از کارهای دستی:

با چوب کاردستی درست کنید که با بابایی ماهی داخل قابش درست کردند

چراغ راهنمایی که شعرش رو هم یاد گرفته اند

جامدادی با اشیائ دور ریختنی

همینکه اینو تموم کردیم برده گذاشته توی اتاقش این خیلی زیبا شده 

مال خودمون شه یکی دیگه اشو خودش درست کرده از مقوا فقط یه

نگین چسبونده اینو باید ببریم خوشگله مال خودمه این یکی رو می برم

اینهم کتابخانه مبین خان

بااستفاده از برگ درختان کاردستی درست کردیم

 

روز سه شنبه عصری راهی خونه مادر بزرگ شدیم

صبح روز پنجشنبه خواستیم بریم بازار کولاک و بارون

گرفت بعداز کمی گشتن و خرید یه شمشیر برای شازده

خریدیم واما برف و کولاک اجازه نداد دیگه خرید کنیم

برگشتیم خونه .قدم زدن زیر برف و کولاک چه کیفی می ده

فقط بخاطر شازده ترسیدیم زودی برگشتیم اما تا 

شب توی حیاط با خاله و شازده برف بازی کردیم اینهم 

یک روز برفی شازده خونه مادربزرگ...

 

بعداز برف بازی اومده خونه لپاش گل انداخته اخه تا حالا

اینطوری برف ندیده بود چه کیفی می کردبه زور اوردیم خونه 

 

روز جمعه هم عصری با قطار برگشتیم توی ایستگاه

راه اهن یکی از دوستان صمیمی و

همکلاسیم رو دیدیم خیلی خوشحال شدم کلی توی

راه گپ و گفت ...یاد ایام قدیم 

چندتا عکس هم از قطار سواری شازده

 

روزهای شنبه و دوشنبه و چهارشنبه هم کلاس عمو شهرام

می ریم راستی یه هفته اس

که عمو شهرام رفته بودند زیارت کربلا عمو جون التماس دعا

خدابه همراهتان پیشاپیش زیارت قبول.

ماهم یه هفته استراحت کردیم اخ جوووووووووووووووووووون

شازده تو ی امادگی خیلی خوب کار می کنه خانم معلم گلشون

هم ازشون خیلی راضی هستند  

روز چهارشنبه هم خاله ودختر و داماد و نوه هاش اومده بودند

خونه ما کلی شازده با فاطمه گل و زهرا خانم بازی کردند

تا عصری اونا خواستند برن خونه اشون شازده هم دس وردار

نبود ماهم باید بریم حونه اونا ما کم بازی کردیم خلاصه

از ظهر تا شب کلی بازی کردند و خوش گذشت 

روز سه شنبه هم بعد از کلاس نقاشی رفتیم بازار خرید

کردیم برای شازده هم اخر سر تونستیم اون چکمه دلخواهش

رو بعد کلی گشتن پیدا کردیم و خریدیم تا حالا اینطور

هنگام خرید وسایلش خوشحال ندیده بودم مبارکت باشه 

عزیزمممممممممممممممممممممممممممممممممم

دوشنبه سی ام اذر جشن یلدا دارن تمامی سرودهاشو

ازبر شده وبا لباس مهمانی می رن مدرسه...

راستی برنامه مسابقات ماهم شروع شده همش با من

توی سالنهای ورزشی پلاسه ...

حتی روز جمعه 27اذر مسابقات بسکتبالمونه که بایست

بریم سالن حمزه.

امروز پنجشنبه هم از صبح رفته بودیم تمرین وظهری 

برگشتنی ناهارو خانه معلم خورده اومده گرفته خوابیده

الان که ساعت 8 شبه توی خواب نازه ...

امروز دوشنبه مصادف با 30 اذر توی مدرسه شازده جشن

یلدا می گیرند بچه ها بدون کیف و بالباس مهمونی توی

مدرسه حاضرمی شن صبح رفتنی چندتا عکس گرفتیم

مگه یه لحظه اروم می گیره که ادم یه عکس بگیره

 یلدا مبارک

عصری از مدرسه برگشتم دیدم یه چتر دستشه و چتر خودش

رو هم باز کرده وسایل و خوراکی و...از مدرسه داده اند بعضی هاشو

خورده و بعضی هاشو ریخته و کل خونه ریخت و پاشه 

جشن براش خوش گذشته بود سرود خوندیم "با اهنگ رقصیدیم 

کیک هندونه داشتیم خوردیم خوراکی دادند خانم عطری برای همه

چتر هدیه دادن عکس گرفتن وگریم کرده بودند...وخانم معلم دامن

بلند پوشیده بودند خوشگل شده بودند 

توصیف شازده از جشن یلدا بود

ممنون از تلاشهای خانم علیزاده و کارکنان مدرسه خیلی

زحمت کشیده بودند 

عصری هم خونه داریم اماده می شیم ولی اونقدر شازده 

خسته هست فکر نکنم تا 8 شب بتونه بیدار بمونه 

هل هلکی چندتا عکس گرفتیم رفت گرفت خوابید تازه

قصه نخونده مگه می خوابه چندتا قصه قبل از خواب اماده

کرده و وقت قبلی گرفته 

اینم چند تا عکس از شب یلدای شازده ما

می گه زودباش بیار ببریم بخوریم توی مدرسه خوردم

خیلی خوشمزه بود می خوام بخورمش خخخخخخخ

به این ترتیب فصل پاییز هم به سلامتی به پایان رسید

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)