مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

بهمن ماه 94و شازده

1394/11/2 18:25
نویسنده : مامان رویا
753 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنجشنبه اول بهمن ماه 

عصری بعد یک هفته ماندن توی خونه با شازده رفتیم بگردیم 

تا خواستیم از درب خونه بزنیم بیرون می گه مامان من گشنمه

خواستم برگردم می گه دیگه نمی گم گشنمه اما مامانی ببین

این بوی چیه .بوی کباب پیچیده بود توی خیابون 

می گه دست خودم نیست که بو همینجوری می اد من احساسش

می کنم مگه گشنگی دست خود ادمه ...خخخخخخخخ

رفتیم هر چی که خواستم بگیرم نه من اینو نمی خوام من با رنگ

ابی قهر کردم من هرچی بگیرم یا صورتی باید باشه یا قرمز

اونا هم همش برا دخترا هستش پس من چیکار کنم ؟

حالا هیچی که انتخاب نکرده داریم برمی گردیم می گه

من که هیچی نخریدم بریم برای من پارچه و تور صورتی

بخر ببر بدوزلباس باربی درستش کن من تو خونه بپوشم

همه رنگا هم مال دخترا هست چرا براپسرا نیست

 

برگشتنی هم رفتیم شام تا رسیدیم رستوران می گه من 

مرغ سوخاری می خوام بریم خونه خودت بپزتعجبدلخورعصبانی

خلاصه سرو شد و برگشتیم قصه هامونو خوندیم خوابید

جمعه همش موندیم خونه کلی بازی و ...

اینهم نقاشی که شازده برای من کشیده :

این مامانه

یکیشو برای بابا کشیده (عکس بابا)فرموده بذار توی کشو .

یکی برای خودش کشیده (عکس خودش)زده به دیوار اتاقش

اینو هم که عکس منه فرموده بچسبون اتاقت.

ماهم اطاعت امر کردیم

 

روز دوشنبه نرفته برگشتند چرا برگشتین خانم معلم نیومده بود

خانم غفاری گفتند برین خونتون غمگینغمگینغمگین

عصری فهمیدیم که دختر گل خانم معلم (الای)افتاده دستش

شکسته انشاالله زود خوب بشن و....

روز سه شنبه 6بهمن رفتم شازده رو برگردونم خانم معلم گفتند

روز پنجشنبه خودتون باید ببرین مسابقه نقاشی مکان و زمانش

نوشته شده گذاشتیم توی کیف شازده.

جویایی احوال الای جان شدم گفتند شکر خدا خوبند امیدوارم زود

خوب بشن انشاالله.

عصری  کلاس نقاشی داشتند برگشتنی  یه برفی اومد که

نگو و نپرس ...

به زور داشتیم تکالیف شازده رو انجام می دادیم که خبر اومد 

که بعلت بارندگی و یخبندان روز چهارشنبه مدارس تعطیله

شازده ماقه قههقه قههجشنجشنجشنقه قههقه قهه

زمان و مکان برگزاری مسابقه نقاشی خلاق:

روز پنجشنبه 8 بهمن ماه در محل دبستان شهید محمودی  

راس ساعت 10:30 صبح برگزار می شود

 

صبح رفتیم مسابقه "کاغذ a4رو به 4قسمت تقسيم كرده بودند

دریکی از کادرها عدد 1 وکادردومی عدد 8 و کادر سومی عدد

4 وکادر چهارمی عدد 9نوشته شده بود که بچه ها با این اعداد

شکلی بکشند که شازده با یک پروانه با عدد 4 اردک با عد د8

کوه و با عدد 9گوسفند کشیده بود حالا منتظر نتیجه مسابقه

هستیممتنظرمتنظرمتنظر

عصری منهم توی یکی از مدارس کلاس دارم مبین خان هم با من

اومده بودند زنگ اول نشست و تبلت بازی کرد زنگ دوم یه بچه

دیگه هم بود به اسم نادیا باهم دوست شدند و هرچی اسباب بازی

اورده بودند باهم بازی کردند و زنگ اخر نادیا رفت بازمبین جان

تنها شد مامانی دوباره کی می اییم می گم هفته بعد می گه

اون دختر هم می اد می گم نمی دونم ...متفکرمتفکر

 

برگشتنی ساعت 7 شب مارو به زور کشوند بازار که بابایی 

به من قول دادی که باز لایتر و برام بخری هی امروز وفردا 

می کنی امروز باید بریم بخریم  توی راه بابایی می گه

من کاردارم شما برین خونه منهم برم کارمو تموم کنم

ودر ضمن هواهم تاریکه الان مغازه ها می بنده

فردا می ریم می خریم .شازده :نه

ما اون روز که با مامانی رفتیم خریدیم همین

موقع بود و تمام مغازه ها باز بودند مگه نه مامان ؟

خسته کوفته رفتیم خریدیم

برگشتیمکچلگیجخستهعصبانیدلخور

صبح روز جمعه از بیمارستان بین المللی زنگ زدند وقت تست

دادند شب ساعت 9در کلینیک خواب حاضر بشیم

من داشتم وسایلامونو اماده می کردم یه هو دیدم شازده هم

رفته برا خودش داره لباساشو می پوشه و یواش یواش

اماده می شه قربونش برم   مممممممممممحبتبوس

سرراه از جلوی مدرسه سال قبل من داشتیم رد می شدیم

می گه مامان چرا دیگه اون مدرسه نمی ری می گم دلم

خواست برم یه جای دیگه ...مگه دل بخواهیه بخوام برم نرم

من اون مدرسه رو دوس داشتم باید بری اونجا...تعجبچشمکخطا

توی بیمارستان هم خیلی خوب با کادر پزشکی همکاری می کرد

مثثثثثثثثثثثثثثثثثثللللللللللللللل یک مرد بوس

خلاصه خود  کادر پزشکی هم می گفتند که واقعا یک بچه 6ساله

اینقدر خوب همکاری کنه نوبره..........تشویقتشویقتشویق

دارن به صحبت می گیرن گویا گفته بودند این تلفن رو می بینی

زنگ می زنیم ورش دارباهم صحبت می کنیم متنظرتلفنمتنظرتلفن

کارشون تموم شده رفتن نمی دونم یادشون رفته بود یا کارشون

تموم نشده بود هی می پرسه چرا تلفن زنگ نزد می گم مگه قراره

زنگ بزنن اره خانم گفتند .می گم باشه .داشتیم در مورد زنگ صحبت

می کردیم که درزدند که مبین گوشی خرابه از اینجا هر چی 

گفتیم انجامش بده .همه رو موبه مو انجامش دادو گرفت 

خوابید مامانی حالا بیا منو بغلم بگیر (منظور بغلته)من بخوابم.

سریع به خواب ناز رفت دورت بگردم خواب آلودخواب آلود

قرار شده اسکناشو بفرستن امریکا هفته بعد نتیجه اش رو

اعلام خواهند کرد انشاالله که نیاز به جراحی نباشه ماهم...

از ساعت 9:30شب روش کار رو شروع کردند تا ساعت 1شب

کارتونو باز کرده بودند که شازده رو مشغول کنند هر کارتونی

زد که جدیده تازه اومده بازار شازده می گه من اینو دیدم

کلی زد تو ذوق کادر که من همشو دیدم زیاد زحمت نکشینخجالت

حتی شام هم نخورد که من گشنه ام نیست 

گرفت خوابید و چند بار بیدار شدوخوابید و ساعت 6صبح اومدند

که همون کارا رو دوباره تکرار کنند و کارو تمومش کنند 

تموم نشده دنبال کنترل تی وی هست که من می خوام کارتون

نگاه کنم حاضر شدیم و راهی خونه .بای بایبای بایبای بای

از شب می گه من فردا مدرسه نمی رم .از خواب بیدار شده

دوباره می گه من مدرسه نباید برم اخه الان از بیمارستان

برگشتیم نباید برم مدرسه نه "مبین ونه من نرفتیم 

از ساعت 4می گه من می رم کلاس عمو شهرام .

صداش کردم اگه می خوایی بری باید حاضر شی

بریم لفتش داد دیگه اون جا هم نبردم تا اومد رو تخت گرفتم

دستشو که بیا یکم دراز بکشیم "اخه شب قبل خیلی

کم خوابیده بود از ساعت 4:30 گرفته خوابیده الان

ساعت8شبه هنوز بیدارنشدهخواب آلودخواب آلودفرشتهفرشته

صبح همینکه از بیمارستان برگشته این عکس رو کشیده

روژ یا به قول شازده روج زده پاشنه بلند پوشیده با دامن چین دار...

 

روز سه شنبه جلسه هفتگی امادگی شازده بود که گفته بودند

بخاطر تحویل کارنامه ها حضور همه اولیا الزامی بود

خوشبختانه نتیجه عالی بود جشنجشنجشن

چهارشنبه و پنجشنبه هم من کلاس ضمن خدمت داشتم که شازده

هم بعداز مدرسه اش با من اومده  بودند براش خیلی سخت

می گذره اما خیلی خیلی خوب منو همراهی می کنه مانند یک

فرد عاقل و بالغ همه همکارا تحسینش می کردند .

به تازگیها شبا موقع خواب کمی اذیت می کنه پنجشنبه تا گفتم

نظافت و خواب می ره در دستشویی روباز و بسته می کنه

 و می گیره می خوابه می گه

من رفتم و کارامو انجام دادم و خوابیدم امشب تنبیه کردم گفتم اگر

هر شب بخوایی این کارو بکنی دیگه پیش من نمی تونی بخوابی

امشب نذاشتم پیشم بخوابه تا تکرار نکنههدلشکستهدلخوردلخور​ عصبانی

 

از صبح زود بیدارشده کارتون تماشا می کنه تا دید من بیدار شدم 

اومده مامان باید به تبلتمون فلش بزنیم  تا اون سونیکایی که نمی اد 

اونا هم بیان...

نمی دونم چی شده از صبح می گه مامانی تولدت کی هست 

می گم یک ماه قبل از تولد مبینه  پس اونوقت بگو برات کادو بگیرم

رفته یک جلد کتاب و چندتا سی دی ورداشته اورده که اینا رو کادو 

می گیرم  اخه من اینا رو دوس ندارم می خوام بهت کادو بدم تعجبخنده

و یه دونه هم بادکنک و یه دونه گردنبند با انواع نخهای رنگی درست

کرده و به گردنم انداخته ویه دونه روبان درست کرده چسبونده 

رو ی کادو به من تقدیم می کنه خودشو لوس می کنه و می گه

بفرمایید

 

خلاصه بهمن ماه هم با کلی کلافگی و دردسر و ...به سر رسید

                               نتیجه تصویری برای تصاویر جداکننده متن متحرک

                              

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)