ورقی دیگر از خرداد
آقا مبین
ورقی دیگر از خاطرات خرداد ماه
روز پنجشنبه23 خردادوقتی مبینی از خواب بیدار شدسراغ بابایی رو از
من می گرفت بابایی تا صدای شو شنید پشت در قایم شدندبابایی قیچی
من کجاست صبح نتونستم پیداش کنم مجبور شدم خفاشامو بادستم پاره
ورقی دیگر از خاطرات خرداد ماه
روز پنجشنبه23 خردادوقتی مبینی از خواب بیدار شدسراغ بابایی رو از
من می گرفت بابایی تا صدای شو شنید پشت در قایم شدندبابایی قیچی
من کجاست صبح نتونستم پیداش کنم مجبور شدم خفاشامو بادستم پاره
کنم .هیشگی نمی دونه کجاست؟
عصری داشتیم می رفتیم بیرون توی سوپری یه چیزی دیدی
گفتی بابایی زودباش نگهدار چون توی اون مسیر جای پارکی نبود
بابایی نتونست نگهداره هی می گفتی زودباش برو عقب ای وای
زندگیم از دستم رفت بگو پسرم چی دیدی چی شده آخه چرا ؟
یه نوشیدنی دیدم خلاصه راضی شدی که از یه سوپری دیگه بخریم
حالا نخند تا کی بخند قربون این شیرین زبونی هاتیم فدات بشه مادر .
یا وقتی بهت چیزی می گیم با یه ژست خاص مبینی بر می گردی و می گی
ای بابا اینو ولش کن
صبح روز جمعه 31 خرداد داشتم به نظافت خونه می رسیدم این خوشگله
هم کمکم می کردند تمام شدنی یه شیشه شیر دادم که برو دراز بکش وبخور
چند لحظه نگذشته بود که دیدم سریعا شیشه رو اورد گفتم چی شده چرا
می خندی چشتون روز بد نبینه تمامی شیر و ریخته بود روی میز عسلی بزرگ
قشنگ نونو می زد به شیره می خورد و باهاش بازی می کردو شیر هم
شره می کرد می رفت زیر میز تلویزیون و روی فرش و همه جا کثافت شده
بود
لباسشویی داشت کار می کرد از حموم که در اومد سشوار شو کشیدم
مشغول سشوار خودم بودم که دیدم از این شیطون خبری نیست رفتم
و دیدم در لباسشویی رو باز کرده اب و کف راه افتاده می خواد در لباسشویی
رو ببنده که نمی شه چه الم شنگه ای راه افتاده بود دعوا ومرافعه
و این حرفا.از این کارش خیلی ناراحت دراز کشیده بودم هی بابایی بهش
می گفت امروز خیلی کار زشتی انجام دادی برو از مامانی عذر خواهی
بکن ...دیدم این ناز پسری اومده بالای سرم نشسته و توی دستش سیب
داره مامانی بیا سیب بخور کلی ویتامینا دارها گرفتم کلی چلوندم اینور اونور
برگشته به من می گه من ناحارتم مامانی چرا ؟ خدا نکنه مگه چی شده؟
می رم با کس دیگه دوست بشم تو دیگه مامان من نشی الهی دورت بگردم
من دیگه ناراحت نیستم خلاصه اشتی وتموم شد
راستی فوتبال ا یران هم رفت جام جهانی .
اینهم جند قطعه عکس از این روز های مبینی :
مبینی داره به مامانی کمک می کنه
در حال جارو کشیدن
در اوردن دل وروده جارو
مبین در حال خمیر بازی
خمیر بازی واثارش
اختاپوس مبین ساخته شد
ادامه اثار مبین
مبین وخانه ای که درست کرده بود
خونه مبینی
خسته از خرید
مبینی خفاش شده برای خودش بال درست کرده
بالهای کاغذی مبینی
شاخهای مبینو
این ناز دار ما چندوقتیه داره با کاغذ "دستمال"نایلون جک وجونور درست می کنه
خفاش مبینی در حال پرواز
نمونه دیگر از پرنده های مبینی
موقع برگشتن از خرید از
ازشهناز یه فرفره خرید
با هیچ اسبابازی تا حالا چنین ذوق نکرده بود