مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

ابان ماه

1392/9/27 19:33
نویسنده : مامان رویا
369 بازدید
اشتراک گذاری

 اقا مبین

روزهای ابان

ایام این روزا اصلا بروفق مراد نیست چرا که هم من هم مبین هر دویمون مریضیم.

اوضاع اصلا روبه راه نیست مریضی از یک طرف بیخوابی از طرفی دیگر نخوردن

داروها هم که اوضاع رو بدتر کرده .پنجشنبه و جمعه و شنبه توی خونه مراقبت و

به زور خوروندن داروها .حال عسلم کمی خوب شده اما کامل خوب نشده  هرچی

دارو می دیم و به خورد و خوراکش می رسیم انگار نه انگار یه روز خوب روز دیگه بدتر

می شدند تصمیم گرفتیم روز یکشنبه صبح ببریم دکتر دیگه. ایشون هم یکسری دارو

تجویز کردند این وروجک دیگه به دارو حساس شدند هر چی می دیم پس می ده

تا دارو رو می گیریم جلوی دهانش دیگه ....وا مصیبتا.....

روز دوشنبه مبین رو نذاشتم مهد زنگ سوم اجازه گرفتم رفتم دکتر که گزارش احوالش

رو بدم وبگم که داروها شو نتونستیم بخورانیم چیکارش کنیم کفتند اونوقت امپول

بزنید اما چون من خاطره بدی دارم اصلا دلم نمی خواد امپول بنویسم بیارین سرم

بزنیم که با بابایی مشورت کردم تصمیم گرفتیم توی خونه هر جوری شده مراقبت

کنیم و داروهاشو هر جور شده با هر کلکی براش بدیم ببینیم چی می شه نزدیکای

ظهر نیر جون از مهد مبین زنگ زده بودند که چرا مبین نرفته مهد و ضمنا سه شنبه

توی مهد برنامه هست مبین رو هم بیار ین که گفتم مبین مریضه نیاوردم...

سه شنبه و چهارشنبه هم توی خونه موند نبردم مهد حالش کمی خوب شده بود

اما نگران گوشش بودم پنجشنبه صبح  رفتیم دکتر دیدیم خیلی شلوغه ما

هم شماره 37 بودیم دیدم دیگه نمی شینه حوصله اش سر می ره گفتم

 بلند شو بریم از کتابفروشی هم کتاب بخریم بیاریم هم کمی وقت بگذره

هم اینکه کتابی خریده باشیم یه کتاب ورداشت و دلش پازل می خواست

که نبود برگشتنی از لوازم تحریری اموزش وپرورش یه دونه پازل انگری برد

خرید و اومدیم زودباش بخون برام اومدیم دیدیم هنوز به نوبت ما مونده

نشستیم کتابمون رو خوندیم وتا خواست پازلها رو باز کنه که گفتم

جمع وجور کردنش سخته نگه دار می ریم خونه می چینیم که قبول کردند

 تا نوبت مون شدبابایی هم نمونده اومده بودند خونه .حالانوبتمون شد رفتیم

 دکتر گفتند چون همه راهها

رو امتحان کردین نتیجه نداده و گوشش هم که کمی قرمزی داره پس باید امپول

بزنید سه نا سفتراکس و شربت زینک و فولیک اسید نوشتند یه دونه امپول رو زدیم

وشربت رو هم دادیم اما قرص رو نخورد روز از نو روزی از نو ...

روز جمعه هم یه امپول دیگه رو هم بردیم بیمارستان بهبود تزریق کردند و اومدیم

خونه امروز حالش کمی بهتر شده داره بازی می کنه حالا دیگه داره سر به سرمون

می ذاره داره شیرین زبونی می کنه خلاصه خیلی شیطون شده ضمنا هر شب

شروع کرده مسواک می زنه .

اینهم چند قطعه عکس از این روزهای مبینی : تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 اینهم روباتی که برا خودش درست کرده

 

بادکنکی که خودش به این بزرگی تونسته بادش کنه

بادکنک

مریضی از حال انداخته بچه ام رو ببین چه حالی داره فداش بشم

مریضی از حال برده

قربون اون چشای خمارش بشم

چقدر خمارشده

در حال تماشای کارتون

درحال تماشا کردن کارتون

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com   تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com   تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com   تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)