خبر "خبر...یه اتفاق

 سلام سلام وصدتا سلام بردوستان گلم و شازده کوچولوی خودم:

می خوام یه اتفاق خیلی دردناک رو براتون گزارش بدم .......

نمی دونم گفتم یا نه این شازده ما کمی شکمو و کمی ترسو و محتاط تشریف دارن 

اینکه شکمو هست شکی نیست اما فقط چیزهایی که از شون خوشش می اد :

1-مرغ سوخاری

2-میگو 

3-سیب زمینی سرخ کرده 

4- سوسیس و کالباس و پیتزا کلا فست فود ها

5-تخم مرغ .

...واما شازده چند روزه می گه مامان برام مرغ سوخاری بپز می گم نداریم و...خلاصه

دست به سرش می کردم شب بابایی می رفتش بیرون می گه بابایی مرغ بخر تا مامان 

برام سوخاریش کنه اخه من هی از مامان مرغ سوخاری می خوامممممممم مامان می گه

نداریم بابایی خریده اورده از شب به شکمش صابون کشیده نزدیک ظهر داشتم اشپزی

می کردم اومده که مرغ سوخاری می کنی گفتم اره دارم امادش می کنم همین موقع 

زنگ تلفن به صدا دراومد من داشتم با تلفن صحبت می کردم که اومده مامان لبمو نگاه

می گم بذار ببینم می گم اه اه خدای من مثل اینکه تب خال زدی "چیزی نمی گه اومدیم

اشپز خونه می گه مامان درد می کنه بذار اب سرد بزنم یه لیوان اب ریخته وچسبونده به لبش

بعد اومده می گم بذار ببینم  مامان می دونی لبم چسبید به تابه اخه داشتم بو می کردم

چسسسسسسسبیییییییییییییید اخخخخخخخخخخخخخخخخخخ....دلم اتیش گرفت........

داره می گه مامانی یه کولر گننننننننننننننددددددددددددددههههه بیار تا سردش کننننننننننه

مامانی کی خوب می شه می گه خوب میشه می گه مال بچه ها زود خوب می شه از فرصت

استفاده کرده می گم اره مال بچه ها رو خدا زود خوب می کنه دیگه تموم شد مامان فدات

بشه