ابان ماه

واما ابانماه هم از راه رسید

تازه گیها هرچی توی کارتون وتی وی می بینه

همونو انجام میده :مثلا اینجا اصرار می کنه که برام

گیلاس بده ...

اینهم از ریخت و پاش گیلاس دادنم 

مامانی زود باش برام گیره بده همون گیره صدفیتو

بده میگم می خوایی چیکار کنی می خوام بادبزن 

 درست کنم می گم اون خیلی کوچیکه نمی شه

رفته گیره ورداشته واینهم از بادبزنیه که درست

کرده

از خستگی دراز کشیدم زیر چشمی نگاه می کنم

از کاغذ برا خودش کفش درست کرده 

اونقدر خندیدم که نگو ونپرس 

حالا هنگام شب جعبه لگوهاشواورده مثلا صندوقچه

باربی کرده کفش  ها و بادبزنشو گذاشته توش

گذاشته کنار تختش ....

امروز از مدرسه اومده که منو ببرین تومدرسه برا ربوتیک 

ثبت نامم کنین روز چهارشنبه از ساعت 3:30 ببر منو ثبت نام 

کن.

رفتم و با خانم معلم اشون صحبت کردم فرمودند اخه چیزی

یاد نمی دن بی فایده هستش و منم به بچه ها می سپارم 

کسی حق نداره ثبت نام کنه  

دیگه حرفش رو هم نزد .

دو روز ه خاله و مادربزرگ مهمون خونمون بودند اقا این شازده

ما سر از پا نمی شناخت رو ابرا راه می رفت 

رفتنی خاله بزرگ هم به ما پیوستند باهم رفتیم خرید همه خرید

کردند منهم یه دونه جلیقه خریدم داره به من می گه

همه چیزو براخودت خریدی اونوقت برا من هیچی نخریدی 

داریم مادربزرگ و خاله بذاریم ترمینال از خونه تا ترمینال

یک ریز گفت من دلم برا فاطمه تنگ شده چیکار کنم دست 

خودم نیست دلم تنگ شده می گم اونا اینجا نیستن

می گه نه من می دونم اینجا هستن چون خاله اومده پیش

زهرا و فاطمه هست یعنی هروقت خاله اینجا باشه 

اونا هم اینجاهستن پس باید بریم خونه خاله 

خسته و کوفته رفتیم خونه خاله و کلی بازی کردند زهرا 

تو درسش سیم کشی رو خونده بودند وسایلش رو 

اماده کرده بودند اما بلد نبودند درستش کنند بابایی مبین 

درستش کردند و برگشتیم واما برگشتنی

ساعت 10می گه منم از مال زهرا می خوام که می خوام

بابایی رفته خریده والان تو خونه داریم سیم کشی می کنیم