مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

مهرماه 95-شازده به دبستان می رود

1395/7/6 18:27
نویسنده : مامان رویا
1,379 بازدید
اشتراک گذاری

 

شازده به کلاس اول می رود   نتیجه تصویری برای شعر در مورد ماه مهر و مدرسه

        

روز هیاهوی دانش آموزان شاد ...

روز معلم های صبور و مهربان ...

روز ناظم های دلسوز و مدیرهای دوست داشتنی ...

روزی که باز فراش پرتلاش، می رود به جنگ هر چه غبار.

روزی که همه دیوارها، میزها و صندلی های مدرسه که از

خواب تابستانی بیدار شده اند، به روی اهالی

درس و دانش لبخند می زنند.

آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که می روند

به سمت باغ دانایی.

از امروز، قرار است همه ما جایی را بسازیم. می پرسید کجا را؟

همان خانه ای را که با آجر واژه ها ساخته می شود، همان

جا که پنجره هایی از جنس برگ های سبز و زنده دارد،

همان جا که وقتی آباد است که با کتاب خواندن و یاد گرفتن،

تر و تازه شده باشد، خانه دل هایمان را می گویم.

پس همه شما امروز به مدرسه می روید که

دل های نازنینتان را آبی بزنید، از روی شیشه هایش

گرد و خاک نادانی را پاک کنید و این خانه ارزشمند را

صفایی بدهید. به گل ها و سبزه ها دستی به نوازش

بکشید و روز تولد مدرسه را جشن بگیرید.

کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال،

اول مهر که می شود، همین طور هیجان زده،

منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید،

در پوست خودمان نگنجیم.

کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!

   

     نتیجه تصویری برای تصاویر زیبا ساز وبلاگ مهر و اغاز مدرسه و پاییز

 

بوی مدرسه

 

 

 

بوی مدرسه، بوی پاییز،
بوی نم بارون تو خیابون خیس

بوی مدرسه ، بوی پاییز،
بوی دفترهای نو و تمیز

یاد لبخند یه پیرمرد مهربون،
بابای مدرسه پرکار وخندون

شوق دیدن بچه های قدیمی،
همشاگردی های مهربون و صمیمی

خوندن دعا تو صف صبحگاهی،
انجام چند تا نرمش برای شادابی

نشستن پشت نیمکتهای چوبی،
یاد میز معلم و تخته سیاه چوبی

یاد بیداری شبهای امتحان،
حل مساله های جبر و حسابان

خاطره یک تشویق شیرین،
گرفتن کارت صد آفرین

یاد شعرهای همیشه ماندگار،
قصه زاغ و روباه نابکار 

یاد شیطنت های ته کلاسی،
شوخی با لهجه معلم فارسی

هیاهوی بچه ها سر زنگ ورزش ،
که گل میزدند با یه شوت سرکش

نشستن سر جلسه امتحان،
تقلب کردن از برگه این و آن

بوی پاییز ، بوی مدرسه،
کاشکی یه بار دیگه
برگردم به روزهای مدرسه

                 نتیجه تصویری برای تصاویر زیبا ساز وبلاگ مهر و اغاز مدرسه و پاییز

روز چهارشنبه 31شهریور جشن شکوفه ها برگزار گردید

دوساعت مونده بودند بقدری براش خوش گذشته بود که

می گفت چرا زود تموم شد 

از طرف مدرسه یه دونه مداد و پاکن و شکلات و...داده بودند

چه کیفی می کرد

بخاطر روز شکوفه شدنش از مادربزرگ و خاله و مامان و بابا

کادو گرفته که در پایین خواهم گذاشت 

می گه مامانی اینا واسه شکوفه شدنمه یه دونه بخاطر روز

کودک ویکیش هم واسه تولدمه ها هرکدوم جدا جداتعجب

تازه کتابهاشونو داده بودن چه ذوقی می کرد برروی کتابها

هم سی دی هم بود تمامی سی دی ها مخصوصا علوم و

ورزش رو دوبار نگاه کرد

اینهم برنامه هفتگی 

چند تا عکس از روز اول مدرسه

کیف اش رو درست دقیقه 90 رفتن خرید خیلی دوسش

داره پشتش رو کرده که حتما عکس از کیف اش هم بگیرم

روز اول که از مدرسه برگشته اورده تکلیف هاشو می نویسه

دوروز اول خیلی خوب نوشت اما از روز سوم دیگه وای

مگه کی نویسه کارتون "تبلت "وبازی و....

می کشه به دیر وقتا

وقتی می گم بنویس می گه هنوز وقتم مونده یا می گه

خانم به اون بچه هایی که نمی نویسن می گه بشینید 

تو کلاس بنویسید 

روز یکشنبه ورزش دارن 

امان از دست این تکلیف نوشتن ....

روزهای اول همش بخوانیم و بنویسیم و ریاضی 

می خونن هی داره می پرسه که چرا علوم و قران

نمی خونیم چرا توبرنامه هست ولی نمی خونیم شاکیشاکی

با یکی از همکلاسیهاش به نام محمد حسین باشعور

دوست شده و خیلی باهم صمیمی شدن.

اینهم برنامه تغذیه ای که دادند

خانم معلم یه بار گفته که هرروز یه دونه تخم مرغ 

بخورید چه نیمرو چه ابپز اقا این که تخم مرغ رو خیلی 

دوس داره یعنی تا اسم صبحانه و ناهار و...می اید

می گه خانم معلم گفته که تخم مرغ بخوریدو...

اینهم برنامه امتحانی که داده اند

امروز کمی زودتر رسیده به مدرسه توی حیاط بازی

می کردند که یکی از همکلاسیهاش

از کیف این خوشش اومده دست می زده چراغش رو

روشن کنه شازده هم نمی خواسته

دویده که دست نزنه خورده زمین اینهم

از اثار باقی مانده برروی دماغش

پنجشنبه خاله با نوه هاش اومده بودند تا ظهری

باهم بازی کردند تا اینا خواستن

برن شازده هم رفت که بدرقه کنن برگردن اما

رفته بود خونه خاله شب

برگشتن مامان امروز برا من خیلی خوش گذشت

سرراه رفتیم وسایلی که خانم معلم فرموده بودند 

خریدیم دفتر شطرنجی "چوب خط"خط کش شابلون

کوچک و دوتا خودکار موشکی یکی برا خودش ویکی 

برا دوستش و مدادتراش ستاره وجامدادی دوستش

که شکل مداد ه از اون می خواست از ش پرسیده

بود از کجا خریدی کفته بود برج شهر اقا رفتیم اصلا 

اونجا لوازم تحریری نبود دست از پادراز تر برگشتیم

ا

امروز جشن قرانی داشتن 

اینهم عکسی از صف وایستادنشون .

روز های اول می گفت مامانی انگار هیشکس صف

وایستادن بلد نیستن

4شنبه علوم رو خوندن خیلی علوم رو دوس داره 

از روز شنبه بعد از ظهری می رن

روز شنبه 17مهر روز جهانی کودک 

         

نتیجه تصویری برای روز جهانی کودک مبارک

کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است

کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است

کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است

کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید

امروز عصری بعد از مدرسه رفتیم کتابخانه کانون 

ثبت نام کردیم 

اخه شازده خیلی دوس داشت عضو کتابخانه باشه

بره با بچه ها بازی کنه و دوس پیدا کنه وبا کتاب و اسباب

بازیها ش بازی کنه

1شنبه هم علوم خوندن رفتیم حیاط سایه امونو 

کشیدیم گوجه ها رو باهم تقسیم کردیم خوردیم

هرروز یه ماجرا همراه با یه عالمه تکلیف  ...

24 و 25 مهرماه خاله و مادربزرگ مهمونمون بودند 

باهم تولد شازده رو جشن گرفتیم 

روز یکشنبه 25 مهر روز تولد شازده 

عکس تولدت مبارک , عکس تبریک تولد , عکس تولد متحرک , دانلود عکس تبریک تولدعکس تولدت مبارک , عکس تبریک تولد , عکس تولد متحرک , دانلود عکس تبریک تولد          

عکس تولدت مبارک , عکس تبریک تولد , عکس تولد متحرک , دانلود عکس تبریک تولد

امسال تولدشازده" مادربزرگ و خاله مهمونمون بودند شازده 

خیلی خوشحال بود روز یکشنبه 25مهر چون مادربزرگ

مریض بودند برده بودیم دکتر نتونستیم همون روز تولدبگیریم

گفتم پسرم اگر نتونستیم یکشنبه بگیریم دوشنبه می گیریم

می گه اخه اونوقت من بزرگ نمی شم خندهتعجبخنده

خاله و مادربزرگ قبلا به من سپرده بودن برا ی

رفتن به مدرسه و تولد شازده کادویی تهیه کنم

که شازده رو بردم چندتا اسباب بازی دلخواهش انتخاب 

کنه واینهم از کادوهای تولد و مدرسه رفتن منو بابایی

ومادربزرگ و خاله:

مابقی پولاشو گذاشتیم بعدا بریم خرید کنیم دست همگی

درد نکنه یک دنیا ممنون از مادربزرگ و خاله که زحمت

کشیده بودند تشریف اورده بودند مارو خوشحال کرده بودند

از قبل به شازده قول داده بودم که فاطمه و زهرا رو هم

برا تولدشازده دعوت کنیم که جور نشد که برای روز جمعه 

هم خاله و دختر خاله و نوه هاشونو دعوت کردیم

وای خدای من بچه ام داشت از خوشحالی بال در می اوردش

اخه شازده از قبل برنامه ریزی کرده بود که برا هر کدوم

کیک و کاپ کیک و دسر و ...جداگانه می خرم

اما مریضی و بی حالی من از یکطرف و کار بابایی از طرف 

دیگه و مدرسه خودش و ...نشد اونی که شازده می خواد 

بشه منهم کیک بریدم برای اینکه بچه ها ناراحت نشن

براشون شمع و وسایل دادم باهم خوش بگذرونن

خاله و دختر خاله هم مارو شرمنده کردن نقدا...دستشون 

درد نکنه و خیلی زحمت کشیدند و تشریف اوردند و ما

رو خوشحال کردند 

بابایی یه قوطی اورده بودند که وسایل بذارند بفرستن

دیدم شازده قوطی رو اورد نشست توش پاره شد

بعد باهاش ماشین درست کرد بعدش تیکه پاره اش 

کرد وقصر سوفیا درست کرد اینهم مراحل ساخت

قصر سوفیا و شازده :

ای داد نمی دونم چرا عکسام دیلت شدن خوبه حالا 

چند تاش موندن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)