اذرماه 95شازده
با سلام خدمت دوستان بازدید کننده:
چند روزیه که هوا واقعا سرد شده همش تو خونه ایم در ضمن
اونقدر شازده تکلیف داره که نگو ونپرس وقتی شروع می کنه به
نوشتن تا شب همینجوری دفتر جلوشه تا شب
شب دیگه می بینه چراغا خاموش می شه می گه
بابایی صبح زودبیدارم کن بنویسم می گم وقتی اینو
تو در عرض دوثانیه می تونی بنویسی چرا از مدرسه
برگشتنی نمی نویسی وایییییییییییی پدرمو در می اره...
از قدیم و ندیم می گفتند بچه داری از هرکاری سخت تره
ولی من می گم بچه داری خیلی راحت تر از تکلیف
بچه است
امشب تکلیفش رو خیلی لفتش داد منهم چراغا رو
خاموش کردم گفتم دیگه وقته خوابه به بابایی
می سپاره که صبح زود بیدارم کن بنویسم
حالا صبح بیدار شده بنویسه چشاش خوابالو هست
خوب نمی بینه می گه بابایی از یخچال برام هویج بیار
بخورم مثل اینکه چشام ضعیف شده خوب نمی بینم
توی راه رفتنی مبین خان می گه مامانی من می خوام
بزرگ شدنی دانشمند بشم
من :حالا دانشمند بشی چیکار می کنی
مبین :می خوانم دانشمند بشم یه معجون درست کنم
بدم به بچه هایی که درس خوب نمی خونن بخورن تا
خوب بخونن ...
بتازگی رفتنی به کلاس نقاشی تو ی خیابان خانم
معلم اش رو دیدیم فرداش هم از مدرسه برگشتنی
می بینن که خانم معلم اش داره پیشاپیش اینا
می ره بلاخره می فهمند که کدوم خونه رفته اومده
خونه خانم معلم رو شناسایی کردیم جاسوسی
کردیم
امروز از مدرسه زنگ زدن که مبین سرما خوردگی
داره و...حالش اصلا خوب نیست زنگ زدم بابایی رفتن
مدرسه چی شده؟ مبین خان گفته من حالم خوبه
چون دستشویی داشتم رفتم دستشویی حالم
بهم خورد چیزیم نیست ...
یه چند روزیه خاله و مادربزرگ مهمونمون بودند اما شازده
اصلا حالش خوب نبود
29ام از طرف مدرسه می برن فرهنگسرای 29بهمن
به بابایی می گه بابا هم باید امضا کنی هم باید
پول بدی
به علت بدی اب و هوا کنسل شد مونده برا بعد...
سه شنبه 30اذر جشن یلدا در مدرسه برگزار می کنند
پیشاپیش یلدا مبارک*****************
شب یلدا شب بزم و سرور است
شبی طولانی و غمها بدور است
شبا هنگام تا وقت سحرگاه
بساط خنده و شادی چه جور است
******یلدا مبارک************
aشب همه تنقلات رو چیدیم که بیایم جمع شیم براخوردن این
شازده ما هندونه رو ورداشت کوبید زمین همینطوری سرو
شد و اصلا عکس هم نتونستم بگیرم