روزگذر شهریور
اقا مبین
امروز شنبه 16 شهریور 92 باهم دیگه رفته بودیم خرید
اقا پسرم هم قصد خرید داشتند چون توی هر کانالی هر تبلیغی
رو می بینه می گه برا من هم بخرین فقط کافیه بگی باشه دست
ورمی داره اما اگر خدای ناکرده بگی نه اونقدر تکرار می کنه که نگو
ونپرس سفارشهای اقا پسر مداد رنگی فابرکاستل "پاستیل و
چراغ لیزری که تا دوکیلومتر دیده بشه خلاصه بعد خرید بدوکه بریم
خونه توی راه داشتیم می اومدیم این گل پسرمون وقتی گشنه اش
بشه بوی غذا رو از
کیلومترها تشخیص می ده اصلا اینطور بگم خلاص "هر غذا خوری
رو که ببینه یااصلا نبینه فقط بوش بیاد و اصلا علامتی نداشته باشه
رو هم از دور تشخیص می ده راستی این هم بگمها اسرا ر و
نمی دونم گریه وزاری و...نداریم اگر ما تشخیص دادیم بخوریم
می خوره اگه نه ناراحتی نداریم اففففرررررین چون غذا داشتیم
برگشتیم خونه راستی چقدرمسافر همه جا هست
به شهر ما خوش اومدین.
اومدیم خونه لباسشو دراوردیم ونظافت بدو نقاش
کوچولو که خیلی دیر ه شروع کرده به نقاشی در ادامه
عکساشو می ذارم بعد از ناهارخواستیم دراز بکشیم
زنگ تلفن از یه طرف این رادیو همیشه شارژی ما هم
ازطرف دیگه مگه خواب داره شیطونک اونقدر طول می کشه
تا خوابش ببره اونوقت ماهم که خواب از سرمون می پره
وخلاصه کلافه که اگر نمی خوابیدیم بهتر بود یواشکی
از اتاق زدم بیرون که این نازنازی شاید بخوابه با صدای
عطسه و باز شدن تلویزیون پریده از تخت پایین که مامانم
بیدار شده صداشو شنیدم بابایی می گه نه بخواب نه
خودم شنیدم صدای مامانیه... بلند شده می اد می گه
سلام شب بخیر و می گه مامانی بیا
نقاشی بکشیم
ابتکارات مبینی با مداد رنگی
وپاستیلاها یدونه پاستیل با یه مداد رنگی بعد یه پاستیل با
کل مداد رنگیها توی دستش می گیره می کشه همه جور
این مدادا و پاستیلهارو باهم گرفته امتحانشون می کنه و خودشو
تشویق می کنه خخخخخخ
مکالمات اقا مبین:نقاشیاتو چقدر خوب کشیدی ها
پسر چه نقاشی خوبی کشیدی افرین پسر
من نگهبانم تو فرمانده به دستور من حمله خخخخخ
ضمنا شبها تا چند جلد کتاب قصه وشعر و... نخونیم
دست وردار نیستیم نتیجه اش این شده که ما هر چی
می گیم سریعا جوابشو با شعرهای کتابا می ده مثلا:
از کتاب اموزش الفبای فارسی و انگلیسی "حیوانات اهلی"
کتاب نی نی ها" می می نی ها و ...
بعضا هم شعر ها رو باهم جابجا می کنه یه شعر جدید از
خودش در می اره تازه گیها هم شدیدا به
انگلیسی علاقمندتر شده وقتی می گم برو کتاباتو انتخاب
کن بیار حتما یک جلد از کتابها انگلیسی هست.
دوسه هفته ایست که دوست مبین "لیلا رفته اسفهلان خبری ازش نیست
مبینی تنها مونده هی می پرسه لیلا اومده می گم نه می گه
نه من می دونم اومده می گم نه اگر اومده باشه حتما می اد
هرکسی در می زنه می پره درو وا می کنه که حتما لیلاست
ببینم لیلاس اخر سر امروز پیداش شده اومده دارن بازی می کنند
وکارتون تماشا می کنند مبینی خیلی خوشحال لیلا هر
جا می ره یا هرجا می شینه می ره درست پهلوش می شینه
ساعت 8 لیلا خداحافظی کرد و رفت مبینی برگشته
می گه حالا با کی بازی کنم هان !!!!!!!خخخخ بیا با من نه با یکی
می خوام بازی کنم .لیلا امسال می ره اول ابتدایی.
خریدهای عسل مامانی
اثار نقاشی شازده ودمش که با خودش درست کرده با جک وجونورا
گربه ای که مبینی کشیده
توضیحات مبینی در مورد خلق اثار هنری اش
یوباه مبینی