سه شنبه های شازده
مبین خان در شاهگلی
روز های سه شنبه معمولا بادوستان و همکاران عزیز توی شاهگلی قرار داریم
بیشتر از ما بچه ها خیلی خوشحال هستند خیلی خوش می گذرونند
این هفته دونفر از همکارا که بچه هاشون همسن و سال مبین خان هستند
تشریف نیاورده بودند اما مهیار که کلاس پنجم هست اومده بودند با مبین
دوچرخه سواری کردند و اسکوتر ... برا همه خوش گذشت جای همه خالی
کمی دیرمون شد ساعت 10رسیدیم خونه ...
بابایی : مبین خوش گذشت
مبین : ایه (اره) ولی یه کم اخه بچه هایی که همسن من بودند نیومده بودند
فقط یه بچه اومده بود اونهم یه کم از من بزرگتر بود فقط یه کم ...
اما خیلی خوش گذشت من با مهیار مسابقه دادم و من برنده شدم خیلی
خوشحالم .....
من تا می خواستم یه عکس بگیرم که مثل همیشه با عدم همکاری شازده
مواجه می شم همه رو خسته می کنه یه عکس نه چندان جالب تونستم
بگیرم
امروز 11شهریور اکثریت همکارا به نوعی نتونسته بودند بیان فقط دونفر از همکارا
اومده بودیم شازده خیلی اذیت می کرد تا اینکه یه دختر خانم گلی به اسم ثمین
اومدند و با شازده بازی کردند و بوی کباب همه جا پرشده بود شازده هلاک شام
شد گفتم برگشتنی برات شام می خرم وقت خداحافظی دید تنها خودمون می ریم
هی اصرار می کنه می گه اخه با کی بریم با کی بریم تنها که نمی شه ...دیگه طاقت
نیاورده توی مسیر گرفت خوابید و نرفتیم غذا .............
البته این همکار گرامی دخترای گلشون بزرگ هستند یکی ترم اخر ای تی دیگری
سال اخر دبیرستان بودند اقا دلشون می خواست با اونا که بقول خودش یکمی
از شازده ما بزرگترن .خخخخخخخخخخخخخخ