شازده شناگر شده رفته استخرودیده
شازده شناگر :
امروز جمعه 21شهریور شازده برای اولین بار پاشو گذاشتند استخر اخه مدیر استخر
فرموده بودند یک جلسه بصورت ازمایشی بیارین ببینیم می ترسه یا نه ؟ حرف گوش
می کنه و............اموزششو شروع کنیم
همگی راه افتادیم رفتیم شازده هم با جسارتتمام می گفتند خودم بلدم و
خودم می تونم و نمی ترسم و.........می خوام یاد بگیرم اخه
من شنارو خیلی دوس دارم توی راه می گفت مامانی شما می ایی استخر من گفتم نه
منو نمی ذارن بابایی میان پس شما می شینی توی سالن انتظار می گم نه من می شینم
توی ماشین جلوی در ورودی می گه نه بشین توی سالن.............
خلاصه همراه مدیرو بابایی رفتن داخل من که خیلی خیلی اضطراب داشتم واقعا نگران
بودم از یک طرف می خواستم بره و یاد بگیره واز طرفی می ترسیدم بترسه ودیگه
طرف استخر نره اخه اگر کسی از اب بترسه نمی تونه خوب شنا کنه ..........
از ساعت یک ربع به یازده رفتن تو منهم منتظرشون اقا همه اومدندو رفتند
از اینها خبری نشد یک ساعت دوساعت سه ساعت ساعت دو اومدند برای اولین
بار سه ساعت بمونی توی استخر واقعا که...........
خلاصه ساعت 2اقایون تشریف اوردند خسته و کوفته مامانی خوش گذشت اره
چیکارکردین؟
مبین :همه کار کردیم پای دوچرخه زدیم نیم دایره زدیم توی اب فوت کردیم
کمربند شنا بستیم و.......
مامانی خیلی دوست پیدا کردم عموی بابایی رو دیدیم بهم اب پاشیدیم
بابایی می گفتند هر حرکتی که می گفتم اینو انجام بده شازده می گفتند:
من خودم بلدم مامانی بهم یادداده خودم می تونم ..........
مربی هم یه بار برده وسط استخر و توی اب فرو کرده کمی سرفه و بالا
اوردن و این حرفا .....چند بار دستشویی و.........از ترس و اضطراب و.....
یه بارهم مربی فرموده بودند که یواش یواش دستشو ول کنین خودش
بره که شازده نمی خواسته رهاش کنه دوست مبین داد می زنه مبین
ول کن خودت برو اینو بدون که هیچ پدری دست پسرشو ول نمی کنه
ول کرده کمی تنهایی رفته ...........
قرار شده کلاس ژیمناستیک ساعتش اعلام بشه که از اول مهر چه ساعتی
هست بعد از اون کلاس شنا برن...............