مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

اردیبهشت 95

1395/2/1 22:09
نویسنده : مامان رویا
471 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و هزاران سلام بر دوستان عزیز و بازدید کنندگان گرامی:

واما اردیبهشت طلایی 

میلاد با سعادت

مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع)

محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و

الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی

فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد.  

              

 

روز پدر 94 , اس ام اس روز مرد , اس ام اس تبریک روز پدر

این روزا مبین خان با سبحان هم دوست شده 

اومده می گه مامانی با سبحان هم دوس شدم می ذاره منهم 

جلوی صف وایستم پس شماره شونو بگیر  قرار بذاریم 

باهم بریم پارک من و سبحان و طاها و هادی تعجبخنده

مگه می شه هوا همش ابری و بارانیه و سرده...

پنجشنبه رفتیم توی سه تا پارک سرزدیم هیچ بچه ای توی

پارک نبود بلا اجبار رفتیم پارک منظریه چندتا دستگاه و 

وسایل بازی سوارشدن و اومدیم تا رفت خانه بازی یک گربه

چاق و چله ای رفت تو اقا ما ترسیدیم اومدیم بیرون

این خانه دوتا بلیط می گیرن خانم تا دید ایشون اومده

بیرون می خواد بلیط و پس نده یه بهانه بیاره نشد 

دیدمن وایستادم یک بلیط داده می گه قانونه چون اومده

تو دیگه یه بلیطش باید باطل بشه .به حق چیزای ندیده

اگر سوار تاکسی می شدی و پیاده می گفتیم زحمت کشیده

یه کلاج و ترمز زده حالا شما چیکار کردین بچه خودش رفته

تو برگشته یه بلیط باطل می شهتعجب

هر روز هم تکلیف پی تکلیف هر روز بیشتر روز پیش

مگه چه خبره؟

اینهم از شعر هایی که باید حفظ بشن و سوره فیل 

دو هفته امتحانات ترم دوم طول کشید 

روز سه شنبه هم برده بودن اردو پارک عباس میرزا "شازده هم

خیلی خوشحال از اینکه می خواد بره اردو "فکرشو بکن 

خودشو گذاشته جای باب اسفنجی سبد اردو بده زیر اندازو خورد و

خوراک و نوشیدنی چتر برای سایه بان که ما می ریم اردو ساحل

چه زیبا تفسیر می کرد ای کاش من جاشون بودم 

از شب قبل سفارش ناهار داده بود منم صبح زود پاشدم امادش

کردم فرستادم اما......تا برگرده چقدر دلشوره داشتم ولی بقول

مبین یه چیزی بگم خخخخ از یکطرف هم به پسرم ایمان داشتم

 کاری نمی کنه که براش اتفاقی بیفته .چون خیلی محتاطه.

ساعت 13 برگشتند خیلی خسته ...زیاد خوش نگذشته بود هوا

کمی سرد بود و نذاشته بودند بلند بشن بازی کنند فقط نشسته 

و خورده بودند و...چند قطعه عکس هم گذاشتن توی تلگرام که 

ادیتش می کنم بذارم

روز بعدش مدرسه نرفت که من خسته ام اخه دیروز اردو رفته بودیم

حالش اصلا خوب نبود یکشنبه بردم دکتر فرمودند سرما خوردگیه...

 

دوهفته هم بعداز امتحاناتشون می رن جهت تمرین برنامه برای

جشن پایان تحصیلی ...

تازه گیها صبح وقتی می خواد بره دوتا شیر و دوتا هلو و دوتا کیک

ورمی داره که یکی مال خودم یکی مال طاها "وقتی هم طاها

نمی اد شیر و میوه اشو خودش می خوره...

این روزا کارمنهم خیلی زیاده بخاطر همین خیلی کم می تونم

به وب شازده سر بزنم

 

روز پنجشنبه 30اردیبهشت من مراقب بودم مجبوراشازده رو هم 

با خودم برده بودم تموم شدنی بردم پارک بخاطر مراسمی که

از طرف مدیریت پارک منظریه برای بچه های بهزیستی برگزار

می شد ماهم شرکت کردیم استفاده از وسایل بازی رایگان

بود و اش نذری و...داشتند که ما هم بی نصیب نموندیم خدا قبول 

کنه اجرتون با خدا...

خیلی خوش گذشت اخه یه دستگاه رو روز های معمولی یکبار 

سوار می شدی باید دوباره می رفتی تو صف "ولی الان چندین

بار پشت سرهم تمام دستگاهها رو سوار شدند خسته و کوفته 

رسیدیم خونه...

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)