مبینمبین، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

مبین شازده کوچولوی ناز

واما تابستان 95

1395/3/31 19:52
نویسنده : مامان رویا
395 بازدید
اشتراک گذاری

تابستان امسال هوا خیلی عالیه.

شازده رو هم چندتا کلاس ثبت نام کردیم که خودش

دوس داشته وانتخاب کرده و با علاقه می ره ...کلاس

شطرنج و خلاقیت و نقاشی وهمش پیگیر کلاس رقص

و موسیقی و رباتیک هست که منو این کلاسها هم 

ببر اما هنوز کلاس رقص و موسیقی پیدا نکردیم 

دارم دنبالش می گردم

 

این روزها داریم بخوانیم و بنویسیم تمرین می کنیم خیلی

پیشرفت کرده اما تا کار به جاهای باریک و سختش می رسه

یواشکی از زیر کار در می ریم 

 

هوااز هفتم تیر به بعد خیلی گرم شده ما هم تسلیم پسری 

هستیم بعداز کلاس خلاقیت تا شب می مونیم توی پارک

بعداز کلاس شطرنج هم توی مدرسه تا همه برن ماهم

بریم

 

تازه گیها زبان اذریش هم خوب شده اما بعضی کلمات

و اصطلاحات خودش رو داره مثلا:

ش -------هنوز س تلفظ می شه 

ته دیگ-----ملخ

خربوزه--------خرقوزه

ازدواج---------ازدباج

پفک------------تفک

نصف ...............نصبه

اشپزخونه.........اسپزحونه

 

.

.

.

 

بعداز کلاس خلاقیت کمی توی پارک بازی کرده از اونجا 

رفتیم خرید رفاه"داره دنبال یه چیزی می گرده می پرسم

دنبال چی می گردی؟

دنبال چرخ خرید ی که ماشین بچه داره 

بعداز کلی گشتن داشتیم برمی گشتیم یهو می گه

مامانی اونجاست می گم چی؟همون همون...

خلاصه رفته چرخ وبرداشتیم اخه نه که مال

بچه کوچولوهاست این دیگه توش جا نمی شه خلاصه

به زور خودشو چپوند توی ماشین دستور می ده که

پام رو گاز ه بزن به راست وچپ و...

همه دارن نیگاهش می کنند و می خندند

 مگه دلش می اومد که پیاده بشه

 

از دیروز 13تیرماه هوا خیلی عالی شده خنکه خنک...

براش غذا اماده کردم همه چی رو دوربرش چیده خیلی

با ارامش و یواش یواش داره می خوره می گم حالا

چی شده خبریه؟

مبین:من دارم رسمی می خورم مثل پادشاه ها

من:باشه

بعد می گه البته من الان بچه ام نباید رسمی بخورم

باید مثل بچه ها بخورم "بریزم "میزرو هم می تونم 

بریزم وبپاشم 

با قیافه حق به جانب ما بچه ها حق داریم هرکاری 

خواستیم بکنیم 

من هم بچه ام دیدی که سوار چرخ خرید بچه ها شده بودم

پس من بچه ام....

 

امروز دوشنبه 14تیرماه هم صبح و هم بعدازظهر کلاس

داشتیم واقعا خسته کننده هستش البته برا من شازده

خیلی دوس داره حالا ازصبح رفته مدرسه ساعت 2 برگشتیم

واز اونجا رفتیم بابابایی کارهای بابایی رو هم تمومش کردیم

ساعت 3ونیم رسیدیم خونه ناهارش رو خورده رفتیم کلاس

خلاقیت حالا سیر و خسته نشده می گه منو ببر پارک بازی 

کنم سوتغمگینسوال

اومده از یخچال بستنی برداشته می خوره خیلی خوشش 

می اد ولی بخاطر لوزه سومش دکتر گفته نخور ما هم می گیم 

قبول کرده نبایست بخوره ولی تبلیغات و مغازه و tvکه نشون 

می ده بالاخره بچه هست دیگه چقدر با ولع می خوره 

یه لیسی می زنه و به به و چه چه چقدر خوشمزه هست و...

تا ته اش رفته اومده مامانی انتقاممو از ش گرفتم خخخخختعجبخنده

ولی باید خیلی زیاد بخریم من بخورمتعجبخنده

 

من و مبین خان...

من:می گم وسایلاتو جمع کن 

مبین: بذار ببینم یکی به من بگه توی این خونه رئیس کیه؟

من:رئیس منم چیکار داری؟

مبین :می خوام ببینم کی رئیسه ؟

مبین:نه شما رئیس نیستین ببینم کی قوی اون رئیسه 

بابا از تو قوی تره پس بابا رئیسهتعجبسوت

خواستیم عید فطر بریم خونه مادر بزرگ اقا فرمودند 

مامانی دوشنبه نریم سه شنبه بریم 

طبق دستور شازده صبح راهی خونه مادربزرگ شدیم

تا خواستیم راه بیفتیم می گه برا من تفنگ ابپاش نخریدین

اخه من نمی تونم از فاطمه انتقاممو بگیرمتعجبتعجبتعجب

اقا رفتیم یدونه تفنگ ابپاش گرفتیم چه کیفی داشت

از زمان خرید توی دستش اماده انتقام گیری از فاطمه متنظر

تا رسیدن به خونه مادربزرگ تا رسید خونه اب پر کرد و اماده

شلیک هم مادربزرگ و هم خاله رو هدف قرار داد ...

چند روز فاطمه خونه مادربزرگ و یک روز هم مبین خونه فاطمه

رفته بودند خیلی بازی کردند 

یه چند بار هم رفتیم بازار و شازده این لگو رو خرید و دوتا تی شرت

براش خریدیم

مبین و فاطمه حیاط مادربزرگ

مبین در پارک منظریه دوتا دوس پیدا کرده کلی بازی

کردند و تازه گیها یه چرخ وفلک اورده اند دوبار سوارشده اما 

کافی نبود شاکی

این هم یکی از تی شرتهایی که از جلفا خریدیم

توی کلاس خلاقییت این تابلو رو درس کردند

یه طاووس

توی کلاس شطرنج هم خوب پیشرفت کرده هرروز از کلاس 

برگشتنی توی خونه هرانچه که یاد گرفته به من یادمی ده

وبازی می کنیم و یه گیم شطرنج از اینترنت سرچ کرده و یافته

هر روز بازی داریم با کامپیوتر بازی می کنه کامپیوتر رو می بره

خیلی برام جالبه....

هرروز هم یک نقاشی برای خانم معلم و یک چندتا نقاشی

ابتکاری می کشه و چند سطر کتاب می خونیم و چند سطر

نوشتنی می نویسیم

هر روز اصرار داره که منو ببرمنو تو کتابخانه کانون ثبت نام

کن و کلاس موسیقی و شنا ببر من می خوام یاد بگیرم

13مردادهم سنجش باید بریم مدرسه استقلال و...

بعداز کلاس شطرنج تو مدرسه با دوستانی که اونجا پیدا کرده

تا دیر وقت می شینم بازی کنه بعد از کلاس خلاقیت با دوستانی

که اونجا  پیدا کرده تا دیر وقت می شینم بازی کنه 

حالا باز دو قورت ونیمش باقیه که بازهم بریم پارک 

تیر ماه هم بدین ترتیب به پایان رسوندیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سرويس قابلمه
13 تیر 95 23:28
اطلاعات سايتتون عاليه ممنون از زحماتي که مي کشيد