مبین خان در پارک امیر کبیر
شازده به همراه دوستاش در پارک امیر کبیر
تقریبا هرروز کار ما سرزدن به پارک امیر کبیر هستش "پسری در این پارک دوستای
زیادی پیدا کرده و تا می رسیم پارک وقتی یه دختری رو می بینه که ازش خوشش
می اد می ره پیشنهاد دوستی می ده اگر دید ایشون قبول نکرد دوباره اصرار پی
اصرار وقتی دید نشد می اد به من می گم من می خوام با یکی دوس بشم می گم
برو خودت پیدا کن می گه نه (اون دختری که خواسته بود باهاش دوس نشده بود
ادرس لباسهای اونو و موهای اونو و...رو می ده)می گه من می خوام با اون دختری
می خوام دوست بشم که مثلا لباس سبز رنگه پوشیده باشه و موهاش بلند باشه
و....
می گم اخه اونجور دخترو من از کجا پیداش کنم
می خوامش ...
این یکی از دوستاشه که اسمش رهاست مبین دچرخه اشو می دادکه
هر کداممون یه دور بزنیم بدیم به اون یکی تا می گرفتش دیگه مگه
می تونستی از پس بگیری به زور و اجبار و ...تا می گرفت از دوچرخه پیاده
نمی شد سریع می نشست پشت مبین که سوار می شد نمی تونست
اخه رها هم مثل مبین یه کم سنگینه ........
امروز کمی با سرسره وبا دوستانش بازی کردکه دوستش زود رفت ما هم داشتیم
برمی گشتیم که توی راه کنار استخر چند تا اجر پیدا کرد و شروع به بازی با این
اجرها کرد و اینهم چند عکس از این اجر بازی
روزدوشنبه 27مرداد در پارک امیر کبیر
اینهم یه دوس دختر دیگه که رفته باهاش دوس شده اول اسمش رو می پرسه
اسم دوستش ستایش هست دوماه از مبین خان بزرگتره
بعد از بازی اورده که بیا دوچرخه منو سوار شو اما مثل اینکه ستایش اصلا سوار
نشده دچرخه سواری بلد نیست خودش سوارشده ببین اینطوری باید پدال بزنی وبری جلو
بیا من خودم یادت می دم ....
دوباره اصرار می کنه که سوارشو من یادت می دم
اموزش رانندگی توسط مبین خان به دوس دخترش
برگشتنی از پارک دوست قبلیشو دیده ببین مامان اون دوست منه اسمش چی بود ؟